ساعت ریاضی بود بحث ها حسابی تر
نکته ها همه علمی، واژه ها کتابی تر
گفت دانش آموزی جمله ای پر از نکته
گفته های او جدی، لحن او خطابی تر
دیگری جوابش داد، یک جواب طولانی
جمله ها پر از ایهام، مُنتها جوابی تر
داغ داغ بود آن روز، بحث و گفتگو اما
بی نهایتی در پیش، باز هم سرابی تر
یک نفر غزل می گفت، یک نفر رباعی خواند
یک نفر ز مستی گفت، از می و شرابی تر
هیچ کس نمی دانست واقعا چه می خواهد
قلوه و جگر یا نه، گوشتی کبابی تر
ناگهان معلم گفت نوزده نفر هستید
در میانتان اما، کیست انقلابی تر
هرکسی به ظن خود حرف انقلابی زد
آن یکی کمی ارام آن یکی عتابی تر
لب گشودم و گفتم دین شده فدای پول
دلبری کند هرکس، هست چشم آبی تر
پست و پول معیار برتری است در این شهر
بهر گردن من بود این سخن طنابی تر
آن یکی سخن می گفت رک و صاف و بی پرده
دیگری ولی می گفت اندکی حجابی تر
درس و بحث ها گرچه بی نتیجه بود آن روز
شد هوای شهر اما صاف و آفتابی تر
یک کلاس درس آن روز، جعبه ی گلابی بود
من در آن میان اما، از همه گلابی تر
پاره از صدای زنگ، خواب نیمروزم شد
شد نتیجه ی این خواب، گفته های نابی تر